مانیمانی، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه سن داره

مانی

آتلیه عکاسی

دیروز عصر من و بابایی ، مانی رو برای اولین بار بردیم آتلیه عکاسی ... پسر کوچولو با تعجب اطرافش رو نگاه میکرد و تا لبش به خنده باز میشد ، نور فلاش میخورد تو چشمش و تعجبش رو چندین برابر میکرد !!! اون لحظه صورتش واقعا دیدنی و شیرین بود . با اینحال پسر خوش اخلاقی بود و تونستیم ٥ تایی از عکساش رو انتخاب کنیم . ولی نتونستیم ازش لختی عکس بگیریم چون هوا کمی سرد بود و قرار شد وقتی هوا گرمتر شد دوباره ببریمش عکاسی ... ایشالا عکساش ظاهر بشه ، اینجا میذارمشون ...
10 ارديبهشت 1391

غذا خوردن مانی

مانی خیلی زود یاد گرفته که چطوری قاشق دست بگیره و غذا بخوره ، تا حدی که بعضی وقتا زیربار نمیره که کسی غذا به دهنش بده و حتما باید خودش قاشق رو به دهانش ببره .... همینطور لیوان دست گرفتن رو هم به سادگی یاد گرفته و اکثر اوقات خودش دودستی لیوانش رو میگیره  و آب میخوره !!!
3 ارديبهشت 1391

اولین مسافرت سه نفره

جمعه اول اردی بهشت ،مانی همراه من و باباش یه مسافرت کوتاه یه روزه رو تجربه کرد . صبح رفتیم بابلسر و شب برگشتیم . خیلی دوست داشتیم که ببریمش لب دریا تا شازده کوچولو دریا رو ببینه ولی هوا سرد شده بود و باد میزد بخاطر همین توی پتو پیچیدمش و جاش گرم شد و خوابش برد !!! ولی به جاش توی بازار بیدار بود و اطرافش رو نگاه میکرد و معلوم بود از اینکه تو بغله و دور میزنه خیلی راضیه !!!
3 ارديبهشت 1391

قد و وزن مانی در 9 ماهگی

اولین باری بود که من و مانی تنها به مرکز بهداشت میرفتیم ، تا قبل از این مامان جونی و بابا جونی مانی میومدند دنبالمون و با هم میرفتیم ، اما اینبار چون میخواستم برم سر کار ، خودم تنهایی بردمش . تجربه قشنگی بود . قد : 76 سانتیمتر وزن : 9 کیلو و 650 گرم دور سر : 46 سانتیمتر
18 فروردين 1391

اولین دندون مانی

اولین دندون مانی دراومد ... پایین ،سمت چپ ... دیشب وفتی داشتم باهاش بازی میکردم و می خندید متوجه شدم ،سریع یه قاشق چایخوری آوردم و زدم تن لثه اش وقتی تیک تیک کرد دیگه مطمن شدم . از خوشحالی بغلش کردم و 100 بار بوسیدمش ...هیچوقت توی زندگیم اینقدر احساس سبکبالی نکرده بودم ... خدایا شکرت ...خدایا صدهزار بار شکرت .... امروز اولین روز کاری بود ... مانی مهمون مامان جونیش بود !! بعدازظهر هم قراره بریم خونه اون یکی مامان بزرگش تا براش دندونی بپزیم ...
16 فروردين 1391

1,2,3

1.مانی از اون دسته بچه هایی هست که قطره آهنش رو خوب میخوره و خودش دهنش رو برای خوردن قطره اش باز میکنه ! 2. مانی عادت داره موقع خوابیدن دستش رو بندازه دور گردن من یا باباش ، کوچولوی ناز دوتا دستاش رو میندازه دور گردنم و سرشو میچسبونه به سرم و میخوابه !!! 3. مانی دالی کردن رو یاد گرفته ، تا میبینه که بهش توجه نمی کنیم باصدای بلند میگه دااا ...
16 فروردين 1391

سرآغاز

امروز مانی 6 ماهه شد ،ما ، مامان و بابای مانی تصمیم گرفتیم که به مناسبت 6 ماهگیش این وبلاگ رو به نامش ایجاد کنیم .تصمیم داریم توی این وبلاگ از خاطرات زیبای زندگی مانی ، لحظات به یادماندنی بسازیم تا وقتی که پسر کوچولوی ما بتونه خوندن و نوشتن یاد بگیره و ما این دفترچه خاطرات الکترونیکی رو بهش تقدیم کنیم . به امید اون روز و به امید اینکه همه کوچولوهای دنیا سالم و شاد زندگی کنند ... ...
14 فروردين 1391

مانی که بود ؟

ماني در ۱٤ آوريل (۲٥ فروردين) ۲۱٦ميلادي در شمال بابل در استان اسورستان ، سرزمين ستاره شناسان و دانشمندان به دنيا آمد. در مورد محل تولد ماني اختلاف نظر زياد است اما ابوريحان بيروني محل تولد وي را ده مرآيينو در ناحيه نهر كوتا در شمال بابل مي‌نويسد. خود ماني هم در قطعه شعري مي‌گويد: «شاگردي شاكرم، برخاسته از سرزمين بابل.» پدر ماني، پتگ يا پاتگ از تبار شاهان اشكاني و اهل همدان بود كه با زني با نام مريم ازدواج كرد. مادر ماني با خانواده كمسركان از شاخه‌اي از خاندان شاهي اشكاني نسبت داشت. ...
14 فروردين 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مانی می باشد